بوس
دختركم سلام شايد به جرات بتونم بگم كه شيرين ترين اتفاق زندگيم تو هستي .گاهي با خودم فكر ميكنم كه تو معني عاشق بودن رو به من ياد دادي . دو سه روزبود كه وقتي دست و پات جايي ميخورد بهت ميگفتم بيا بوسش كنم تا خوب بشه و وقتي بوسش ميكردم آروم ميگرفتي. ديروز يكي از اسباب بازيهات از دستت افتاد روي پات و تو هم الكي شروع كردي به گريه بعد پات رو آوردي جلو و به بابات نشون دادي و با لبهات اداي بوس كردن رو در آوردي يعني ببوسش و بعد كه بابات اونو بوسيد خوشحال شدي. اين كار دو سه بار تا آخرشب تكرار شد و تو هي پات رو براي بوسيدن آماده ميكردي و من و بابات بوسش ميكرديم تا اينكه وقتي داشتي ميدويدي خوردي زمين و دماغت به زمين خورد ...
نویسنده :
مامان
13:44
نصیحت
آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند آدم های بزرگ درد دیگران را دارند آدم های متوسط درد خودشان را دارند آدم های کوچک بی دردند آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند آدم های بزرگ به دنبال طرح پ...
نویسنده :
مامان
9:07
درد دل
دختر نازنینم هیچ گاه گمان نمی کردم که روزی از روزهای زندگیم را شاهد باشم که : کودکی چون تو همه زندگیم شود... و نیروی آسمانی و نابی باشد در دستان کوچکی همچون دستان مهربان تو که وقتی برروی گونه هایم می کشی خستگی هایم را فراموش کنم... و نوازش موهایی خرمایی رنگ و نرم دختر کوچکی چون تو بی قراری های مرا آرام کند... دختر قشنگم برق چشمان کنجکاو تو یاد آور هوش سرشار کودکان بازیگوشی است که همیشه همبازی شدن با آنها را دوست داشتم ... و معصومیت چشمانت که همیشه بادیدنش غمی بزرگ بر دلم می نشیند و نگرانی ای وصف ناشدنی از همه آنچه در آینده روی خواهد داد بر قلبم چیره می کند یادآور معصومیت همه کودکا...
نویسنده :
مامان
9:05
حيرت
اینکه تو چقدر سریع در حال بزرگ شدنی اونقدر برام حیرت انگیزه که یادم می ره به همون نسبت من در حال پیر شدنم... و می دونم که این اسباب بازیهایی که همیشه وسط اتاق ولو می کنی...و من جمع می کنم و از این بابت خسته می شم ...خیلی زود جاشون رو به کتابهای درسی و لب تاب می دن...و دیگر فرصتی برای بازی منو تو نیست. ...
نویسنده :
مامان
8:30